گزارش برنامه گرمابدر – سرآسب – خرداد ۹۴
در اینجا گزارش برنامه گرمابدر – سرآسب – اجرا شده در خردادماه ۱۳۹۴ را به سمع و نظر شما عزیزان خواهیم رساند.
برنامهی سالانهی گذر از دشت لار و ارتفاعات البرز مرکزی که از ابتدای محیطبانی گرمابدر تا مقصدمان در روستای سرآسب از توابع بلده مازندران همه ساله در خردادماه توسط همنوردان گروه کوهنوردی عاشقان طبیعت ایران (عطا) اجرا میگردد.
عنوان برنامه:
عبور از البرز مرکزی (گرمابدر – گردنه خاتون بارگاه – تنگه یونزا – دشت لار – عبور از رود لار – پاسنگ – قله پاکبود – تنگه پلنگ واز – زین اسبی – چشمه قرقری – دشت لُوَر – دشت سرآسب – چشمه گچی – روستای سرآسب)
سرپرست برنامه:
آقای علی ابهریان (ننه قله)
همنوردان گروه عطا در این برنامه:
آقای شهرام ثقفی، و آقایان حمید بابازاده، حامد اسپرهم، رامین ستار، سینا بخشش، امیرهوشنگ قاسمی
همنوردان میهمان در این برنامه:
آقایان آرمان احمدی پور، یاسر سیاح و امید سالار
انتظار به پایان رسید و پس از به تعویق افتادن برنامه بالاخره ساعت ۵ صبح چهارشنبه ۲۷ خرداد ۹۴ آن دسته از همنوردان گروه عطا که برای این برنامه سالانه اعلام آمادگی کرده بودند همگی در محل قرار حاضر شدند.
در این برنامه گروه عطا (عاشقان طبیعت ایران) میزبان سه نفر از دوستان و آشنایان بود که هر سه آنها با اشتیاق فراوانی منتظر دیدن مناظری بودند که اعضای گروه براشون تعریف کرده بودند.
حدود ساعت ۵:۳۰ در مقابل مجموعه تفریحی طلائیه در ابتدای جاده لشگرک پس از بار زدن کولهها بر روی نیسان وانت همگی سوار شدیم و به سمت گرمابدر حرکت کردیم.
در فشم برای چند دقیقه کوتاه توقف کردیم و تعدادی نان و باتری و چند قلم از لوازم مصرفی و خوراکی تهیه کردیم و دوباره به سمت گرمابدر (گردنه خاتون بارگاه) براه افتادیم.
از آنجایی که راننده نیسان از دوستان و یاران همیشگی گروه هستند ما را از گردنه خاتون بارگاه تا نزدیک تنگه یونزا برد و مایه خوشحالی گروه شد که البته این لطف ایشان تشکرات ویژه گروه را هم دربر داشت.صبح بسیار دلنشین و با هوایی پاک بود و گروه از روحیه بالایی برخوردار بودند. از مسیر پر پیچ و خمی که به سمت دره پایین میرفت حرکت خودمان را آغاز کردیم.
به سمت تنگه یونزا سرازیر شدیم و بعد از گذر از تنگه و رودخانهای که در آن بصورت نمیه خروشان جاری بود به منطقه لار رسیدیم و پس از اندکی وارد دشت زیبا و وسیع لار شدیم که منظره آن نسبت به سالهای پیش از این خیلی تفاوت کرده بود.
سابق بر این دشت دارای علفهای بلند و گلهای زرد و بنفش زیبایی بود که ظاهرا به دلیل وجود گلههای گوسفند و بز بسیار در دشت و همچنین کمبود نزولات آسمانی آن همه زیبایی دیگر در دشت به چشم نمیخورد.
با این حال دشت کماکان زیبا بود. در سمت چپ مسیر (شمال) دیواره بزرگی ادامه داشت و در سمت راست (جنوب) کوهی خاکی و تپه ماهور قرار دارد.
روی گردنه سمت راست قله کاسونک و در ادامه آن قله کافره کوه در سمت چپ قله خاتون بارگاه با دیواری بلند خودنمایی میکند.
از روی گردنه به سمت شرق کوههای اطراف دشت لار و در دور دست سمت شمال شرق قله چپکرو و قله دو خواهرون نمایان است.
در دشت لار در طرفین آب دره یونزا چادرها و کومههای عشایر ورامین به چشم میخورد. زنان و کودکان با چشمانی خسته از نور آفتاب ورود ما را به دشت خوشآمد میگویند.
با خانومی که در مقابل چادر نشسته بود و کشک درست میکرد همصحبت شدیم و به او خدا قوت گفتیم البته ایشان هم به ما کشک و قره قروت تعارف کردند.
ساعت ۱۰ شده و ما از عرض رودخانه لار به آب میزنیم و عبور میکنیم آبی زلال که بارها شنیده بودم سردترین آب در ایران است. بعد از عبور از عرض رودخانه به سمت جنوب شرقی حرکتمان را ادامه دادیم.
حدود ۵۰۰ متر و سپس به رودخانه ورارو که از آبشار قو (سفید آب) سرچشمه گرفته و از طرف شمال شرقی بطرف جنوب غربی به سمت رود لار در جریان است میرسیم.
در اینجا پیش از قرارگرفتن در مسیر قله پاکبود به ارتفاع ۳۵۰۰ متری میبایستی از پر بودن قمقمههای آب مطمئن میشدیم پس در کنار چشمه اندکی توقف نموده و همگی قمقمههای خود را پر کردیم.
شیب تندی در پیش داشتیم که باعث کندی حرکت گروه شد و گه گاهی هم بین همنوردان کمی فاصله میافتاد.
ساعت ۲ ظهر بود که به پاسنگ (محل استراحت همیشگی گروه) رسیدیم و پس از استراحت و صرف اندکی غذا مسیر را در ساعت یک ربع به ۳ به سمت یال اصلی قله پاکبود ادامه دادیم.
همچنان که به سمت یال در حال صعود بودیم هر از گاهی ایستاده و به مناظر پشت سر که درهای عمیق بود و دشت لار خیره میشدیم و مسیری را که از تنگه یونزا تا آنجا طی کرده بودیم را با چشم مرور میکردیم.
باد شدیدی میوزید ولی باعث میشد از گرمای آفتابی که در آن ارتفاع کمی آزاردهنده بود کاسته شود البته گاهی مجبور بودیم دست بر کلاه حرکت کنیم تا باد کلاهمان را بر ندارد.
حدود ساعت ۶ عصر به یال پاکبود رسیدیم. در روی یال مسیر قلل مخروطی شکل آسمان کوه به ارتفاع ۳۸۵۰ و قله کله گچ به ارتفاع ۳۶۰۰ متر در سمت جنوب (راست) قرار دارد و قله بن ورده به ارتفاع ۳۷۰۰ متر و دامنههای آن در چپ (شمال) که خرابهای نیز در زیر دیواره آن قرار دارد که به احتمال قوی زمانی کاروانسرای بوده است.
جالب اینکه به دلیل باد شدید و سرما هرساله امکان توقف طولانی روی یال برایمان امکانپذیر نمیبود ولی اینبار باد بر روی یال نمیوزید و این سبب شد تا گروه که با خستگی به یال رسیده بودند تصمیم بگیرند روی یال کمی توقف داشته باشند.
پس حدود نیم ساعت روی یال همگی به استراحت پرداختیم و پس از آن به سمت چمنزار زیبایی که در پایین وجود دارد سرازیر شدیم چمنزاری بسیار زیبا با چشمههای متعدد با آبی زلال و بسیار سرد و دلچسب. این تنگه کوچک را محلیها پلنگ واز مینامند.
حدود ۴۰ دقیقه طول کشید تا از بالای یال پاکبود به تنگه پلنگ واز رسیدیم و بلافاصله شروع به نصب چادرها و برپا کردن کمپ شبانه کردیم.
هریک از همنوردان چادر خود را برپا نموده و به دیگران هم کمک میدادند. برخی دوستان هم که چادر خود را زودتر برپا کرده بودند مشغول تهیه چای شدند.
هوایی بسیار خنک و دلچسب، آواز پرندهها و صدای دلنشین آب جاری در رود و تپههای برفی اطراف و چمن مخملگونه با گلهای ریز ۲ سانتیمتری همه از زیباییهای پلنگ واز است.
مثل هر سال شب بسیار خوب و بیاد ماندنی را در پلنگ واز سپری کردیم که این شب برای همنوردان تازه ما در گروه بسیار شب جالب و پرخاطرهای شد.
صبح هنگام هم گروه بعد از کمی مکالمات بین چادری بالاخره تن از کیسهخوابها کندند و از چادرها بیرون آمدند و بعد از جمع کردن چادرها مشغول آماده کردن صبحانه شدند.
صبحانه مفصلی صرف شد و مجددا قمقمهها از آب سرد و بسیار دلچسب رود پر شد.
در حدود ساعت ۸:۳۰ حرکت خود را در روز دوم پی گرفتیم و از داخل تنگه که شیب بسیار ملایم دارد به طرف شمال صعود نمودیم. ساعت ۱۰ به بالای زین اسبی رسیدیم به طرف غرب که پاکوب بود ادامه مسیر دادیم.
چون برای فرود از این مسیر پاکوب مشخصی وجود ندارد از روی یکی از یالها به سمت شمال فرود آمدیم.
شیب بسیار تند و لغزندهای که بسیار خطرناک هم بود. خلاصه ساعت ۱۲ به انتهای شیب رسیدیم. جایی که چشمهای بسیاز زلال از دل سنگها بیرون میجوشید که به آن چشمه قرقری میگویند.
ارتفاع این محل از سطح دریا ۳۱۰۳ متر است. درحدود یک ساعت یا کمی بیشتر در این محل توقف کردیم هم برای صرف ناهار و هم برای کمی استراحت.
البته دوستانی هم مشغول عکاسی بودند. پس از آن در حدود ساعت ۱۳:۳۰ در امتداد شیب به سمت دره طی مسیر نمودیم.
ساعت ۱۴:۳۰ به دشت زیبایی رسیدیم که گله بزرگی از گوسفندان و بزها در آن مشغول چرا بودند و چیزی در حدود ۱۰ سگ قوی جثه و زیبا از آنها محافظت میکردند. نام این محل دشت سرآسب است.
مسیر رودخانه را به طرف روستای سرآسب ادامه دادیدم. در این مسیر پر پیچ و خم زیباییهای خاصی وجود دارد که در کمتر مکانی دیده میشود. دیوارههای خشن بلند و رود نسبتا خروشان در ته دره و سوراخهای غارگونه در روی دیوارهها و …
پس از گذر از پیچهای فراوان حدود ساعت ۴ بعداز ظهر بود که درختان روستای سرآسب پدیدار شدند.
تقریبا از لحظه دیدن درختان تا رسیدن زیر سایه آنها نیم ساعتی طی مسیر کردیم و پس از آن هم حدود ۴۰ دقیقه در زیر درختان و در کنار علفهایی به بلندای بیش از یک متر مسیر را ادامه دادیم تا بالاخره به چشمه گچی رسیدیم و این یعنی آنکه به پایان مسیر نزدیکیم.
کنار چشمه لبی تر کردیم و دست و صورت را به آب سرد چشمه دادیم و با خستگی این ۲۰۰ قدم آخر را هم طی کردیم و به ده رسیدیم.
دوستان گروه و قدیمیها هم در ده انتظارمان را میکشیدند و برای خوش آمدگویی به لب جاده خاکی آمدند.
برنامه سال ۹۴ نیز همچون برنامههای سالهای قبل اجرا شد آنهم به خوبی و دلنشینی همیشه البته امسال ۳ همنورد هم به گروه اضافه شد و این خودش امتیازی بود برای برنامه امسال.
همگی کوله بر زمین نهادند و روی علفزار باغ دراز کشیدند و تن به خنکای نسیم سپردند همگی به چیزی مشترک فکر میکردند و آنهم چیزی نبود جز حمام ده که هرسال پس از رسیدن گروه به روستا برایمان از پیش آماده میشد و در اختیار گروه قرار میگرفت.
پس از صرف چای کوهی و بعد از آن مجددا چای پونه آماده رفتن به حمام ده شدیم.
گروه تا عصر روز ۲۹ خرداد در روستا میهمان بود و پس از آن خاتمه برنامه اعلام شد و همنوردان و دوستان با گرفتن عکسهای جمعی پایان این برنامه را چشن گرفتند.
در پایان گزارشم پس از عرض خسته نباشید و خدا قوت، برای همه همنوردان و دوستانی که در این برنامه همراه گروه بودند و یا در روستا زحمت پذیرایی از گروه را متحمل شدند آرزوی سلامتی و شادی دارم و از طرف خود و سرپرست گروه از همگی کمال تشکر را دارم.
نویسنده گزارش: حامد اسپرهم
ممنون از شما بابت گزارش زیبا و پر از انرژی مثبتت. امیدوارم در مسیر زندگی پر از صعود باشی و سلامت. با کمال اشتیاق منتظر عکسها میمونم هم نورد.
منم بودما
😉
سلام ادمین عزیز خیلی زیبا و روان توضیح دادی متشکرم که مرا بعنوان پیشکسوت نام بردی و از اینکه اجازه می دهید به امید شما جوانان و حمایتتان در این کوه پیمائی ها شرکت کنم بسیار سپاسگزارم.
درود بر شما، بنده باید از شما تشکر کنم که اجازه همراهی در این سالها را به بنده و جوان ترهای گروه دادید. همیشه سلامت و بر فراز باشید.
خیلی ممنون از این گزارش زیبا و پر انرژی