کوهنوردی ورزش ما نیست، باور ماست، زندگی ماست
از نظر کسانی که عادت دارند زیبایی برف را از پشت شیشه و از کنار بخاری تماشا کنند، کوهنوردی نوعی دیوانگی است، آخر برای چه کسی این همه راه برود، بار به دوش بکشد، با دستان کرخ شده و تن سرمازده ساعت ها درون چادر یا جانپناه، بلرزد، بی خوابی و کوفتگی را تحمل کند، سرانجام خسته و تشنه و گرسنه خود را به بالای کوه برساند و به پایین برگردد؟!
کسی که هیچ گاه لذت رسیدن به قله را نچشیده، کسی که تن به طبیعت نسپرده و با آن انس و الفت پیدا نکرده، حق دارد چنین بیاندیشد.
ما فاتحان خام فتح های بی فایده نیستیم. حکایت ما، حکایت بازجستن روزگار وصل است. در این دیرگاه دور ماندن از اصل خویش، در این هجوم تکنولوژی دردسرساز و جنگ طلب. کوهنوردی عشق به طبیعت است. عشقی به پاکی چشمه سار، به سبزی جنگل، به نیلگونی دریا، به صلابت سنگ، به لطافت گل، به فروتنی خاک، به سپیدی برف، به توفندگی طوفان، به سبکی نسیم و به سنگینی کوه.
کوهنوردی یک روش زندگی است. روشی که در آن یک سیب بین همه اعضاء گروه تقسیم می شود. روشی که در آن قوی ترین عضو گروه به پای ضعیف ترین راه می رود. راهی که رقابت ندارد راهی که به رهروانش حقوق نمی دهند و ایشان را نیازی به سوت و کف مشوقان در قله نیست. ناجی بی منت یکدیگرند.
گروه می سازند تا دل جوانان به سنگ بند کنند تا به ننگ بند نشود. مزدشان معراج روح است و تشویقشان نوازش باد. قانونشان عشق است و قانون گذارشان معشوق. عشق به طبیعت، عشق به زندگی است و زندگی تجلی عشق است و مرگ آنجاست که عشق نیست.
کوهنوردی عشق به طبیعت است و عشق به طبیعت، ورزش ما نیست، باور ماست، زندگی ماست. به راستی که کوهنوردی فقط ورزش نیست، کوهنوردی یک روش زندگی است.
نوشته: ادموند هیلاری